دینادینا، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دردونه ما دینا

رنگ قرمز

سلام مامانی از توی رنگها چند وقته رنگ قرمز رو یاد گرفتی هرچی میخوایم برات بخریم میگی مامان گمزو میخوام (مامان قرمزو میخوام) قربونت برم من.انقدر بامزه میگی که میخوام بخورمت.رنگ قرمز و تازگیا سبز وآبی هم یاد گرفتی. ...
25 ارديبهشت 1392

مریضی مامان

سلام گل قشنگم.مامان مریض شده بود. افت فشار داشتم دو بار رفتم زیر سرم.به تو گل دخترم خیلی سخت گذشت همش میخواستی با هم بازی کنیم ولی من حال نداشتم.آخر شب که میخواستیم بخوابیم من و بغل کردی و گفتی" خدایا مامانمو دیده مییض نتن" (خدایا مامانمو دیگه مریض نکن)الهی من فدات بشم که اونروز انقدر اذیت شدی. خدایا همه مامانا رو برای بچه ها سالم نگه دار.آمین ...
20 ارديبهشت 1392

سفره هفت سین92

اینم سفره هفت سین ما.سال تحویل ساعت14 و 31 دقیقه و 56 ثانیه بود.با آرزوی سالی خوش برای همه.     دردونه مامان عیدت مبارک     سبزه و نقشهای روی سفاله رو بابا رنگ کرد.من که خیلی خوشم اومد. تا سال تحویل بشه دینا خانم سنجدهارو یکی یکی خورد.دوباره سنجد گذاشتم. الهی من فدات بشم عینکتو برعکس زدی کلی هم ذوق میکردی     ...
9 ارديبهشت 1392

دینا و پرنیا

  دیشب با عمه زهره اینا رفتیم پارک.کلی ذوق کردی آخه عمه و پرنیا رو خیلی دوست داری.   دینا و پرنیا.دینا دو سال وسه ماهه.پرنیا یکسال و چهار ماهه     قربون دخترم دست پرنیا رو گرفتی تاتی کنه.آخه پرنیا کوچولو هنوز راه نمیره حرف هم نمیزنه.تو خیلی دوست داری زودتر راه بیفته با هم بازی کنید.     فدات بشم صخره نورد کوچولوی خودم     اینجا هردو تاتون خسته شدین خوابیدین.فدای دو تاتون.   اینجا توام ژست مجسمه ها رو میگرفتی   این عکست رو خیلی دوست دارم   ...
2 ارديبهشت 1392

خونه مامان جون

چند روز پیش رفتیم خونه باباجون(بابای خودم)آرمیتا و شایلین وشاینا هم اونجا بودن.وایییییییییی که شما وقتی بهم می افتید آتیش میسوزونید.مامان جون و بابا جون هم هیچی به شما نمیگن خیلی شما رو دوست دارن. اینجا رفتین روی کابینت با آرمیتا.(دختر دایی)آرمیتا کلاس دوم هست   دینا و شاینا که الهی من فداتون بشم.شاینا یکسال و شش ماهشه.دینا دو سال وسه ماهه       ...
2 ارديبهشت 1392

حرف زدن دینا

سلام عشق مامان.نمیدونی چقدر این روزا خوردنی شدی.از بعد از دو سالگیت دیگه همه حرفی میزنی.خیلی بامزه حرف میزنی دوست دارم همه رو برات بنویسم ولی نمیشه همش دارم ازت فیلم میگیرم تا بزرگ شدی ببینی چقدر قشنگ حرف میزدی.وقتی میخوای یه چیزی تعریف کنی خیلی بامزه تعریف میکنی.الهی من فدات بشم.هر موقع از دستت ناراحت میشم میای بغلم میکنی میگی: مامان دوست دا رم i love you منم بغلت میکنم و یه بوس محکم ازت میکنم.به زبون خودت اینطوری میگی مامان دوش دالم آی لاو وو. خدایا شکرت ممنونم ازت که بزرگ ترین نعمتت رو به من دادی شکرت من رو لایق مادر شدن دونستی.شکر شکر. ...
2 ارديبهشت 1392
1